دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

زیر خاکستر

زیر خاکستر ذهنم باقی ست

آتشی سرکش و سوزنده هنوز

یادگاری است ز عشقی سوزان

که بودم گرم و فروزنده هنوز

   عشقی آنگونه که بنیان مرا
   سوخت از ریشه و خاکستر کرد
   غرق درحیرتم از اینکه چرا 
   مانده ام زنده هنوز
   گاهگاهی که دلم می گیرد
   پیش خودم می گویم 
   آن که جانم را سوخت
   یاد می آرد از این بنده هنوز
   سخت جانی را ببین
   که نمردم از هجر 
  مرگ صد بار به از
   بی تو بودن باشد
   گفتم از عشق تو من خواهم مرد
   چون نمردم هستم
   پیش چشمان تو شرمنده هنوز
   گرچه از فرط غرور
   بعد تو لیک پس از آنهمه سال
   کس ندیده به لبم خنده هنوز
  گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
  سالها هست که از دیده من رفتی لیک
  دلم از مهر تو کنده هنوز
  دفتر عمر مرا 
  دست ایام ورقها زده است 
  زیر بار غم عشق
  قامتم خم شد و پشتم بشکست
  در خیالم اما
  همچنان روز نخست
  تویی آن قامت بالنده هنوز
  در قمار غم عشق
  دل من بردی و با دست تهی
  منم آن عاشق بازنده هنوز
  آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
  گر که گورم بشکافند عیان می بینند
  زیر خاکستر جسمم باقی است
 آتش سرکش و سوزنده هنوز
 حمید مصدق

بوسه نسیم

آن شب که بوی زلف تو با بوسه نسیم
 مستانه سر به سینه مهتاب می گذاشت
 با خنده ای که روی لبت رنگ می نهفت
 چشم تو زیر سایه مژگان چه ناز داشت
در باغ دل شکفت گل تازه امید
 کز چشمه نگاه تو باران مهر ریخت
 پیچید بوی زلف تو در باغ جان من
 پروانه شد خیالم و با بوی گل گریخت
آنجا که می چکید ز چشم سیاه شب
 بر گونه سپید سحر اشک واپسین
 وز پرتو شراب شفق بر جبین روز
 گل می شود مستی خندان آتشین
 آنکا که می شکفت گل زرد آفتاب
بر روی آبگینه دریاچه کبود
 وز لرزه های بوسه پروانگان باد
 می ریخت برگ و باز گل نوشکفته بود
آنجا که می غنود چمنزار سبزپوش
 در بستر شکوفه زرین ‌آفتاب
وز چنگ باد و بوسه پروانگان مست
 دامان کوه بود چو گیسو به پیچ و تاب
آنجا که مهر کوه نشین مست و سرگران
بر می گرفت از ره شب دامن نگاه
 در پرنیان نازک مهتاب می شکفت
نیلوفر شب از دل استخر شامگاه
 آنجا که می چکید سرشک ستاره ها
بر چهر نیلگون گل شتاب آسمان
در جست وجوی شبنم لغزنده شهاب
 مهتاب می کشید به رخسار گل زبان
در پرتو نگاه خوشت شبرو خیال
راه بهشت گم شده آرزو گرفت
 چون سایه امید که دنبال آرزوست
دل نیز بال و پر زد و دنبال او گرفت
آوخ! که در نگاه تو آن نشو خند مهر
 چون کوکب سحر بدرخشید و جان سپرد
 خاموش شد ستاره بخت سپید من
 وز نوامید غم زده در سینه ام فسرد
برگشتم از تو هم که در آن چشم خودپسند
 آن مهر دلنواز دمی بیشتر نزیست
برگشتم و درون دل بی امید من
 بر گور عشق گم شده یاد تو میگریست

شاعر این شعرو خودم نمی دونستم بامدادن عزیز لطف کردند و گفتند شعررو آقای هوشنگ ابتهاج  گفته

شب عاشقان بی​دل چه شبی دراز باشد

شب عاشقان بی​دل چه شبی دراز باشد

تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت

به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت

که محب صادق آنست که پاکباز باشد

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن

که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم

به کدام دوست گویم که محل راز باشد

چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی

تو صنم نمی​گذاری که مرا نماز باشد

نه چنین حساب کردم چو تو دوست می​گرفتم

که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد

دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی

که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد

قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران

اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد

شیخ اجل سعدی شیرازی

اگر جام بشکست...؟

زندگی در چشم من شب های بی مهتاب را ماند،

شعر من نیلوفر پژمرده در مرداب را ماند،


ابر بی باران اندوهم،


خار خشک سینه کوهم،


سال ها رفته ست کز هر آرزو خالی ست آغوشم.


نغمه پرداز جمال و عشق بودم - آه -


حالیا ، خاموش خاموشم،


یاد از خاطر فراموشم


روز ، چون گل ، می شکوفد بر فراز کوه


عصر ، پر پر می شود این نو شکفته - در سکوت دشت -


روزها این گونه پرپر گشت


لحظه های بی شکیب عمر


چون پرستوهای بی آرام در پرواز


رهروان را چشم حسرت باز...


اینک اینجا شعر و ساز و باده آمادست،


من - که جام هستی ام از اشک لبریز است -می پرسم:


-"در پناه باده باید رنج دوران را زخاطر برد؟


با فریب شعر باید زندگی را رنگ دیگر داد؟


در نوای ساز باید ناله های روح را گم کرد؟"

نالهء من می تراود از در و دیوار


آسمان ،اما سراپا گوش و خاموش است!


همزبانی نیست تا گویم به زاری:- ای دریغ-


دیگرم مستی نمی بخشد شراب،


جام من خالی شده ست از شعر ناب،

ساز من:فریادهای بی جواب!


نرم نرم از راه دور


روز ، چون گل می شکوفد بر فراز کوه


روشنایی می رود در آسمان بالا


ساغر ذرات هستی از شراب نور سرشار است،اما من:


هم چنان در ظلمت شب های بی مهتاب،


هم چنان پژمرده در پهنای این مرداب،


هم چنان لبریز از اندوه می پرسم:


-"جام اگر بشکست...؟


ساز اگر بگسست...؟


شعر اگر به دل ننشست...؟"

فریدون مشیری

استاد کیهان کلهر

با سلام خدمت عزیزان این پست از اولین پست های وبلاگمه ولی چون چند نفر از دوستای عزیز دوباره خواستن دوباره گذاشتم

کیهان کلهر در سال ۱۳۴۲ شمسی در خانواده‌ای کرد و موسیقی دوست در کرمانشاه چشم به جهان گشود. از پنج سالگی موسیقی را به صورت آزاد و از هفت سالگی به شکل کلاسیک آن شروع کرد.از دوازده سالگی کار موسیقی را به صورت حرفه‌ای آغاز و در سیزده سالگی با ارکستر رادیو تلویزیون کرمانشاه همکاری کرد.

مدتی کوتاه با گروه شیدا در مرکز هنری "چاووش" همکاری هنری داشت. در هفده سالگی به ایتالیا و سپس برای ادامه تحصیل به کانادا رفت.و در رشتهٔ آهنگسازی در دانشگاه کارتن اتاوا فارغ التحصیل شد.

کیهان کلهر از معدود هنرمندان ایرانی است که برای شناساندن موسیقی ایرانی به غیر ایرانی‌ها با هنرمندان هندی نظیر استاد "شجاعت حسین خان" (غزل) و یا با کوارتت کرونوس (Kronos Quartet) (جاده ابریشم)، یویو ما و ارکستر فیلارمونیک نیویورک، همکاری نزدیک داشته است و شنوندگان زیادی در بین غیرایرانی‌ها دارد. او مدتی هم یکی از اعضای ثابت گروه دستان بود.

او معتقد است: «موزیسین، موسیقی‌دان یا موسیقی‌شناس باید به ریاضیات، تاریخ و ادبیات آشنا باشد.»

اجرای کنسرت‌های مستقل به صورت بداهه‌نوازی و همراهی با محمدرضا شجریان، حسین علیزاده و همایون شجریان اغلب فعالیت‌های این هنرمند نامی است. سه سی دی «زمستان است»، «بی تو به سر نمی‌شود» و «فریاد» حاصل این همکاری است.

آثار
شب سکوت کویر زمستان است بی تو به سر نمی‌شود فریاد نخستین دیدار بامدادی غزال
غزل 2
غزل ۳
در آینهٔ آسمان
شب‌های فیروزه‌ای نیشابور