دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دیوار

در یک بیمارستان سالمندان دو پیرمرد در یک اتاق زندگی می کردند ...تنها مشکل آنها این بود که تخت پیرمرد اول کنار پنجره بود ولی تخت پیرمرد دوم کنار پنجره نبود و او نمی توانست از جایش بلند شود و به کنار پنجره برود ...پیرمرد اول از پنجره بیرون را تماشا می کرد و هرچه را می دید به او می گفت ...ماشین هایی که از خیابان رد می شدند ، درختان سرسبز کنار خیابان که هر کدام لانه ی پرنده ای بودند ،جوان هایی که با هم در خیابان ها پرسه می زدند، فواره ی وسط میدان که چقدر زیبا بود، وکوه هایی که از دوردست نمایان بودند ...ولی پیرمرد دوم فقط حسرت دیدن آن مناظر را می خورد...یک روز صبح که از خواب بیدار شد پیرمرد اول در تختش نبود ...پرستار می گفت او دیشب مرده ...پیرمرد خواهش کرد تا تخت او را به کنار پنجره انتقال دهند...پرستار او را به تخت کنار پنجره برد و رفت...حالا او میتوانست بیرون را ببیند ...با زحمت خود را بلند کرد تا از پنجره به بیرون نگاه کند ...ولی از پشت پنجره چیزی ندید جز یک دیوار...

نظرات 6 + ارسال نظر
ساقی جیغ !!! شنبه 23 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:50 ق.ظ http://aroomjighbezan.blogsky.com

به این میگن قدرت تخیل قوی ...
با همین تخیلاتی که تو ذهنش ساخت تونست همین آخرای عمرشو به بهترین منظره ها تبدیل کنه و لذتشو ببره ....

خیلی قشنگ بود ....

شاپرک شنبه 23 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:24 ب.ظ http://987654.blogsky.com/

ممنونم از اینکه به من سر زدید باز هم سر یزنید خوشحال میشم در ضمن وبلاگ فوق العاده ای دارید براتون آرزوی موفقیت می کنم .

غریبه یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:34 ق.ظ http://banouye-sib.blogsky.com/

سلام اقا فرزاد گرامی

به به مبارک باشه


شما هم که به جمع وبلاگ های مشکی پیوستید

همین فردا اقای نادری میاد اعتراض میکنه و میگه عوضش کن ....عوض کن.....

مبارکه خیلی زیبا شده....

پیر مرد اولی با گفتن این حرفهای قشنگ امید رو برای پیر مرد دوم به جا گذاشت

و تا اونجایی که میدونم پیر مرد اول نابینا هم بود و او همیشه دنیا رو زیبا تصور میکرد

موفق باشی خیلی انتخاب قشنگی بود...

تلاله یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:47 ق.ظ http://talaleh.blogsky

سلام دوست مهربان و سرا پا عشق وصفا
مبارکه خیلی عالیه


من میگم پیرمرد اول امید ناامید خودشو به دوستش هدیه کرد ورفت...وقتی اولشو خوندم منتظر اینجور تموم شدنش نبودم
زیبا بود

موفق باشی عزیز

پاییز برگ ریزان یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:51 ق.ظ http://azi.blogsky.com

سلام دوستم
قالب جدید مبارک به نظر من زیباتر از قبلیه

امامی سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:21 ق.ظ http://www.pardis.us

ا سلام.
از موضوعات مطرح شده در وبتان بسیار خوشم آمد .
از اینکه با شما تبادل لینک کنم خوشحال می شوم.
در صورت تمایل لینک زیر را در وب خود قرار دهید.
عنوان لینک: **گالری تصاویر پردیس**
آدرس لینک: www.Pardis.us
در صورت ایجاد لینک در وب خود به بنده اطلاع دهید تا لینک شما را در لینکستان پردیس قرار دهم.
با تشکر - امامی (مدیریت وب سایت پردیس)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد