دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

به سکوت سرد زمان

هر دمی چون نی، ازدل نالان، شکوه ها دارم
روی دل هر شب، تا سحرگاهان با خدا دارم
هر نفس آهیست، از دل خونین
لحظه های عمر بی سامان، میرود سنگین
اشک خون آلود من دامان، می کند رنگین

به سکوت سرد زمان
به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها دی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دم سردیها، خدایا
آه از این دم سردیها، خدایا

نه امیدی در دل من
که گشاید مشکل من
نه فروغ روی مهی
که فروزد محفل من
نه همزبان دردآگاهی
که ناله ای خرد با آهی
داد از این بی دردیها، خدایا
داد از این بی دردیها، خدایا

نه صفایی ز دمسازی به جام می
که گرد غم ز دل شوید
که بگویم راز پنهان
که چه دردی دارم بر جان
وای از این بی همرازی خدایا
وای از این بی همرازی خدایا

وه که به حسرت عمر گرامی سر شد
همچو شراره از دل آذر بر شد و خاکستر شد
یک نفس زد و هدر شد
یک نفس زد و هدر شد
روزگار من به سر شد

چنگی عشقم راه جنون زد
مردم چشمم جامه به خون زد ..یارا
دل نهم ز بی شکیبی
با فسون خود فریبی
چه فسون نافرجامی
به امید بی انجامی
وای از این افسون سازی، خدایا
وای از این افسون سازی، خدایا

نظرات 2 + ارسال نظر
تلاله دوشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:52 ق.ظ

بی وفا شدی ؟؟؟
دیگه خبر نمی دی؟؟؟
به فقیر فقرا سری نمی زنی؟؟؟؟؟
منوفراموش کردی می دونم....
اما غم با همه بی گانکیش هرشب به من سر میزند...
راستشو بگو چند وقته به من سر نزدی؟؟؟؟
تازه نگفتی پات بهتر شد یا نه؟؟؟
حالا حق دارم قهر کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منتظرم
اگه دوستم داری بیا....
تو اولین دوست من بودی وهستی....
دوستت دارم
راستی مطالبت خیلی زیبا بود کپیش میکنم اگه اجازه بدی...
موفق باشی

پام؟!!!
چیزیش نشده که

تلاله دوشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:53 ق.ظ

ببخش دلم پر بود سلام یادم رفت
سلام خوبی
قول دادی وفا نکردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد