دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

آواز پرنده

 

مردی تخم عقابی یافت و آن را در آشیانه مرغ کرچ گذاشت.عقاب به همراه جوجه های دیگر از تخم بیرون آمد و با آنها شروع به رشد کرد. عقاب در طول زندگیش تمام آن کارهایی را می کرد که جوجه ها می کردند چون تصور می کرد جوجه مرغی بیش نیست. 

او برای پیدا کردن کرم و حشره زمین را با ناخن می کند قدقد می کرد. بالهای خود را به هم می زد کمی در هوا بلند می پرید 

سال ها بدینسان گذشت و عقاب بسیار پیر شد. روزی بالای سر خود در گودی آسمان بدون ابر پرنده با شکوهی دید که با وقار تمامدر جریان پر تلاطم باد بی آنکه حتی حرکتی به بالهای طلائیش بدهد در پرواز است. 

او با بیم و وحشت به آن نگریست و از مرغ کنار دستی اش پرسید:" اوه اون کیه؟" همسایه اش پاسخ داد:"اون یه عقابه پادشاه آسمان و پرندگان. او به آسمان تلعلق دارد.ما متعلق به زمینیم. ما جوجه ایم." 

و بدینسان بود که عقاب جوجه زیست و جوجه مرد چون فکر می کرد جوجه است. 

                                    

                                                                                                        آنتونی دومللو 

                                                                                         Anthony Demello 

 از کتاب "سوپ جوجه برای روح" 

داستان هایی برای تلطیف روحیه

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:37 ب.ظ

سلام
خوبید؟؟؟
این پست منو تحت تاثیر قرار داد...در ابتدا دلم واسه اون عقاب سوخت که با چنین ابهتی اینگونه حقیر شده و سالهای زندگی اش را با بی خبری گذرانده ...اما وقتی به آخرش رسیدم دیگر دلم نسوخت چرا که او می توانست ببیند که با جوجه ها توفیر دارد وبه دنبال سرنوشت خود برود...اما افسوس که عمری را با بیخبری گذرانده بود وحتی باور کرده بود که جوجه ای بیش نیست....

ساقی جیغ !!! سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:11 ب.ظ http://aroomjighbezan.blogsky.com

خیلی قشنگ بود ....
چقدر پر معنی و مفهوم بود .....

maryam چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:44 ق.ظ http://namehaye-bijavab.blogfa.com

سلام...مرسی از وبلاگ زیباتون...
هنوز همان عقاب دور افتاده از اشیانه هستم
راه خانه کجاست...چرا انکه رهایم کرد اینچنین ....به دنبالم نمی اید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد