دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

شمس من و خدای من

پیر من و مراد من، درد من و دوای من
فاش بگفتم این سخن، شمس من و خدای من
از تو به حق رسیده‌ام، ای حق حقگزار من
شکر تو را ستاده‌ام، شمس من و خدای من
مات شوم ز عشق تو، زانکه شه دو عالمی
تا تو مرا نظر کنی، شمس من وخدای من
محو شوم به پیش تو تا که اثر نماندم
شرط ادب چنین بود، شمس من و خدای من
ابر بیا و آب زن، مشرق و مغرب جهان
صور بدم که می‌رسد، شمس من و خدای من
کعبه‌ی من، کنشت من، دوزخ من، بهشت من
مونس روزگار من، شمس من و خدای من

نظرات 2 + ارسال نظر
فائقه چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:10 ب.ظ http://www.faeghehus.blogfa.com

روزی که برای عشق اشک میریزد دستانم تورا می طلبد و دیگر هیچ.

روح خدا + خاک شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ب.ظ

شهپر جبرئیل را طاقت آن کجا بود ، تا که تو را نظر کند شمس من و خدای من

عیسی مرده زنده کرد دید فنای خویشتن ، زنده جاودان توئی شمس من و خدای من
اینم باقیمانده شعره از یه کتاب قدیمی خوندم....

خود را بشناس تا خدا را بشناسی... موفق و موید باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد