دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن

 

 

رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن

ترک من خراب شبگرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها

خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی

بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن

دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد

پس من چگونه گویم، این درد را دوا کن

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم

با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرّد

از برق این زمرّد، هین دفع اژدها کن

نظرات 3 + ارسال نظر
ماهی سیاه کوچولو دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:28 ب.ظ

دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم، این درد را دوا کن..

حتی اگر دوا هم باشه، مبتلا به اون شفا رو طلب نمی کنه

مونارک دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:37 ب.ظ http://moonark.blogsky.com

الهی...
خیلی به دل می شینه...
سلام.
مرسی که به یاد من بودید

پری جون سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:47 ب.ظ http://mamnooee.blogsky.com

سلام دوست خوبم
من برگشتم ...
مرسی که به یادم بودی
راستی یه خبر جدید
بیا و یه نظری بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد