گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
رواست در بر اگر میتپد کبوتر دل
که دید در ره خود پیچ و تاب دام و نشد
پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی و دردی کشیم نام و نشد
به کوی عشق منه بیدلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
فغان که در طلب گنجنامهی مقصود
شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد
دریغ و درد که در جستجوی گنج حضور
بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد
هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر
بدان هوس که شود آن نگار رام و نشد
حافظ
سلام.
خسته نباشی.
چقدر بیت آخرش قشنگ بود ....
شعر آه باران هم خیلی قشنگ بود ....
سلام
یاشاسین آقا فرزاد
اللرین آغریماسین کی باش ووردون
بو شعری نت ده گوردوم آدین مخفف یازمیشدی منده آدین یازمادیم
ولی گوزل شعردی