تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل -دلی لبریزِ مهر تو-تو ای با دوستی دشمن.
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.
برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید.
تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را -برادر جان-
به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست…
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار…
فریدون مشیری
وبلاگ ها و سایتهای زیادی در مورد این تصنیف و شعر توضیح دادند. ولی من توضیحی ندادم که با اجرای استاد شجریان جای هیچ توضیحی نیست.
بی نظیره....
ممکنه با هم تبادل لینک کنیم؟؟؟؟
قشنگه. بیشتر بنویس. به منم سر بزن و نظر بده. منتظرتم.
ســــــــــــــلام
ممنونم که لطف میکنید وبه وب من سر میزنید
سریع بیا که امروز با یه مطلب جدید آپم
این پست با بقیه پست ها واقعا فرق میکنه
منتظرتون هستم
به به کیف کردم مثل همیشه عالی بود
بیا آپممممممممممممم