دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

چه شود به چهره‌ی زرد من نظری برای خدا کنی

چه شود به چهره‌ی زرد من نظری برای خدا کنی 

که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی 

 

تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را 

ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی 

 

ز تو گر تفقدو گر ستم، بود آن عنایت و این کرم 

همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی 

 

همه جا کشی می لاله گون ز ایاغ مدعیان دون 

شکنی پیاله‌ی ما که خون به دل شکسته‌ی ما کنی 

 

تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین  

 همه‌ی غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی 

 

 تو که هاتف از برش این زمان، روی از ملامت بیکران 

قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
تلاله یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ق.ظ

سلام.خوبید؟

تلاله یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ق.ظ

سلام. دوست من

آزاده چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ق.ظ http://dibache.blogsky.com

به به خیلی جالب بود و چه با احساس

آزاده دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:56 ب.ظ http://dibache.blogsky.com

سلام خوبی؟آپ نمی کنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد