زیر خاکستر ذهنم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز
یادگاریست ز عشقی سوزان
که بود گرم و سوزنده هنوز
عشقی آنگونه که بنیان مرا
سوخت از ریشه و خاکستر کرد
غرق در حیرتم از اینکه چرا؟؟
مانده ام زنده هنوز...گاهگاهی که دلم می گیرد، پیش خود می گویم
آنکه جانم را سوخت، یاد می آرد از این بنده هنوز
سخت جانی را بین که نمردم از هجر
مرگ صد بار به از بی تو بودن باشد
گفتم از عشق تو من خواهم مرد
چون نمردم هستم
پیش چشمان تو شرمنده هنوز
گر چه از فرط غرور، اشکم از دیده نریخت
بعد تو لیک پس از آن همه سال
کس ندیده به لبم خنده هنوز
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سال ها هست که از دیده ی من رفتی، لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا، دست ایام ورق ها زده است
زیر بار غم عشق، قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما، همچنان روز نخست، تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق، دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
"آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش"
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقی ست، آتش سرکش و سوزنده هنوز
kheili khoobe
apam
حالا مثلا سلام...
که چی اصلا؟؟؟
واقعا میمردی بیای و تولدم رو تبریک بگی؟؟؟
اصلا بی خیال!!!
حالا این شعره چرا اینقدر قشنگه ؟؟؟
کپش زدم تو کتابم... بسی زیبا بود...
مخصوصا اینجاش که انگار خودتم دوسش داری که بولدش کردی:
"آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش"
نوشته های اولم شوخی بودها!!!
موفق باشی
فعلا بابای
سلام قشنگ بود ممنون
سلام...
کجاییییییییییییییییییییییییییییی تو؟؟؟
نه آپ می کنی ... دیر دیر هم که میای!!!
هر جایی موفق باشی...
راستی رفتین اسکی؟ خوش گذشت؟؟؟
فعلا بابای
سلام آدرس وبلاگ جدید منو لینک کن بهم سر بزن.بای
http://pictamasha.blogsky.com/
وای ی ی ی ی..این دیگه حالمو بد کرد..چرا انقدر دنیا بی رحمه..(گریه)