دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

تنهایی

سپیده سر زد و مرغ سحر خواند 

سپهر تیره دامان زر افشاند 

 

شبی گفتی به آغوش تو آیم 

چه شبها رفت و آغوشم تهی ماند 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
پری جون دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:24 ق.ظ http://mamnooee.blogsky.com

سلام دوست عزیز

آپم
به دیدنم بیا که در این تنهایی شاید! صدای گامهای آشنایی بشکند این مهر سکوت

تلاله دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:08 ق.ظ http://talaleh.blogsky.com

دوست عزیزم
سلام
این یک دعوتنامه برای شماست که تسکینی برای دلتنگی یک دختر باشید...
پایدار باشید

غریبه سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:59 ب.ظ http://banouye-sib.blogsky.com/

سلام به فرزاد گرامی

اره فرزاد گرامی حق با شماست پسرم سرم هم از اینهمه بی عدالتی داره از درد میترکه هم بد جوری داشتم داد و بیداد میکردم و شرمنده که نتونستم بیام اما چندین بار اومده بودم حس کامنت گذاشتن رو تو این حال و اوضاع نداشتم پسرم

تو چرا یه سر به ما نزدی و به قول خودت بی وفایی کردی

اما تو بی وفا نیستی همین که بازم یادی از ما کردی ممنونم

امیدوارم روزی دلهای همه شما جوانان شاد باشه

بازم بهم سر بزن خوشحال میشم

موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد