دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
وندرین کار، دل خویش به دریا فکنم
از دل تنگ گنهکار برآرم آهی
کاتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
مایه خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست
میکنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم
بگشا بند قبا ای مه خورشید کلاه
تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم
خوردهام تیر فلک، باده بده تا سرمست
عقده در بند کمر ترکش جوزا فکنم
جرعه جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم
حافظا تکیه بر ایام چو سهوست و خطا
من چرا عشرت امروز به فردا فکنم
سلام گلم مرسی که به وبلاگم سر زدی .
چشمات قشنگ میبینن .
راستی وبلاگ تو هم محشره .
موفق باشی .
سلام........خوبی؟؟؟؟؟ میشه به نویسنده ی کوچولو سر بزنی؟؟؟؟؟؟؟
واقعا به جا بود...منتظر این غزل بودم.
موفق باشی.
شعرت قشنگ بود معلومه که خیلی اهل حافظی!
به من هم سر بزن
موفق باشی
سلامدوست عزیز وب خوبی داری من شما رو لینک کردم اگه خواستی منو با اسم هر چی تو بخوای لینک کن
بای
سلام خوبی؟ مرسی سورنا هم خوبه و سلام میرسونه
واقعا متاسفم بابت این آمار مطالعه ولی چه میشه کرد