-
فسانه
جمعه 19 تیرماه سال 1388 14:29
افسانه : در شب تیره ، دیوانه ای کاو دل به رنگی گریزان سپرده در دره ی سرد و خلوت نشسته همچو ساقه ی گیاهی فسرده می کند داستانی غم آور در میان بس آشفته مانده قصه ی دانه اش هست و دامی وز همه گفته ناگفته مانده از دلی رفته دارد پیامی داستان از خیالی پریشان ای دل من ، دل من ، دل من بینوا ، مضطرا ، قابل من با همه خوبی و قدر و...
-
دلنوشته
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1388 21:27
۱۰ تیر سال پیش کار وبلاگو شروع کردم ! اول می خواستم مثل اسمش همه بزرگان و به قول معروف دلشدگان تاریخ موسیقی رو بیارم که تا حدودی این کارو کردم ولی بعد مسیرش متاسفانه یا خوشبختانه به شعر کشید اول شعرهای عاشقانه بعد هم معرفی کتاب و حالا سعی میشه اشعارش اجتماعی باشه. بعضی دوستا اومدند نظر دادن مثل بانوی سیب عزیز با وبلاگ...
-
نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده
سهشنبه 9 تیرماه سال 1388 22:18
نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده سیاهی شب هجر و امید صبح سعادت سپید کرد مرا دیده تا دمید سپیده ندیده خیر جوانی غم تو کرد مرا پیر برو که پیر شوی ای جوان خیر ندیده به اشک شوق رساندم ترا به این قد و اکنون به دیگران رسدت میوه ای نهال رسیده ز ماه شرح ملال تو پرسم ای مه بی مهر شبی که ماه...
-
تنهایی
شنبه 6 تیرماه سال 1388 21:28
سپیده سر زد و مرغ سحر خواند سپهر تیره دامان زر افشاند شبی گفتی به آغوش تو آیم چه شبها رفت و آغوشم تهی ماند
-
سروستان
سهشنبه 2 تیرماه سال 1388 19:39
ساحت گور تو سروستان شد ای عزیز دل من تو کدامین سروی؟
-
نامه اعتراض استاد شجریان به صدا و سیما
سهشنبه 2 تیرماه سال 1388 11:25
به نقل از روزنامه اعتماد: این استاد برجسته آواز در نامه خود چنین نوشته است؛ «همان طور که اطلاع دارید صدا و سیما در شرایط فعلی مستمراً اقدام به پخش سرودهای میهنی اینجانب به ویژه سرود «ای ایران ای سرای امید» می کند. جنابعالی مستحضرید این سرود و دیگر سرودهای خوانده شده متعلق به سال های 1357 و 1358 است و هیچ ارتباطی به...
-
قصه
یکشنبه 31 خردادماه سال 1388 18:31
دل من باز چو نی می نالد ای خدا خون کدامین عاشق باز در چاه چکید؟
-
برای روزنبرگ ها
یکشنبه 24 خردادماه سال 1388 20:00
خبر کوتاه بود اعدامشان کردند خروش دخترک برخاست لبش لرزید دو چشم خسته اش از اشک پر شد گریه را سر داد چرا اعدامشان کردند؟ می پرسد ز من با چشم اشک آلود چرا اعدامشان کردند عزیزم دخترم آنجا شگفت انگیز دنیایی ست دروغ و دشمنی فرمانروایی می کند آنجا طلا این کیمیای خون انسان ها خدایی می کند آنجا شگفت انگیز دنیایی که چون قرن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 خردادماه سال 1388 18:38
ایران ای سرای امید
-
بانگ نی
یکشنبه 10 خردادماه سال 1388 23:42
چنانم بانگ نی آتش بر جان زد که گویی کس آتش بر نیستان زد مرا در دل عمری سوز غم پنهان بود نوای نی امشب، بر آن دامان زد نی محزون داغ مرا تازهتر از لاله کند ز جداییها چو شکایت کند و ناله کند که به جانش آتش هجر یاران زد به کجایی ای گل من که همچو نی بنالد ز غمت دل من جز نالهی دل نبود در عشقت حاصل من گذری به سرم، نظری بر...
-
گداخت جان
شنبه 9 خردادماه سال 1388 19:08
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد بسوختیم در این آرزوی خام و نشد رواست در بر اگر میتپد کبوتر دل که دید در ره خود پیچ و تاب دام و نشد پیام داد که خواهم نشست با رندان بشد به رندی و دردی کشیم نام و نشد به کوی عشق منه بیدلیل راه قدم که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد فغان که در طلب گنجنامهی مقصود شدم خراب جهانی ز غم...
-
آشنا
سهشنبه 5 خردادماه سال 1388 12:39
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم؟! درین سراب فنا چشمهء حیات منم! وگر بخشم روی صدهزارسال ز من بعاقبت بمن آیی که منتـهات منم نگفتمت که بنقش جهان مشو راضی که نقشبند سراپردهء رضات منم نگفتمت منم بحروتو یکی ماهی مرو بخشک که دریای با صفات منم نگفتمت که چو مرغان بسوی دام مرو بیا که قوت پرواز و پروپات منم نگفتمت که ترا ره زنند و...
-
آه باران
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 22:00
ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران یا نه دریاییست گویی واژگونه بر فراز شهر، شهر سوگواران هر زمانی که فرو میبارد از حد بیش ریشه در من میدواند پرسشی پیگیر با تشویش رنگ این شبهای وحشت را، تواند شست آیا از دل یاران چشمها و چشمهها خشکند، روشنیها محو در تاریکی دلتنگ، همچنانکه نامها...
-
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1388 18:22
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن ترک من خراب شبگرد مبتلا کن ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد پس من چگونه گویم، این درد را دوا کن در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم با دست اشارتم کرد...
-
تو را من چشم در راهم
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1388 00:50
ترا من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ " تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم ترا من چشم در راهم. شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم ترا من چشم در راهم. نیما یوشیج
-
بنمای رخ
چهارشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1388 23:23
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست گفتی بناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست آن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست آن ناز و باز تندی دربانم آرزوست زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست زین خلق...
-
فرزند خواندگی
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1388 10:14
شاگردان کلاس اولی خانم معلمی به نام دبی مون Debbie moon درباره یک تصویر خانوادگی صحبت می کردند. توی تصویر پسر بچه ای بود که رنگ موهاش با دیگر اعضای خانواده متفاوت بود. یکی از شاگردان اظهار داشت او احتمالا پسر خوانده است و دختر کوچکی از اعضای کلاس گفت من همه چیزو در مورد فرزند خوانده می دونم چون خودم فرزندخوانده هستم....
-
شمس من و خدای من
جمعه 18 اردیبهشتماه سال 1388 01:44
پیر من و مراد من، درد من و دوای من فاش بگفتم این سخن، شمس من و خدای من از تو به حق رسیدهام، ای حق حقگزار من شکر تو را ستادهام، شمس من و خدای من مات شوم ز عشق تو، زانکه شه دو عالمی تا تو مرا نظر کنی، شمس من وخدای من محو شوم به پیش تو تا که اثر نماندم شرط ادب چنین بود، شمس من و خدای من ابر بیا و آب زن، مشرق و مغرب...
-
آواز پرنده
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1388 01:28
مردی تخم عقابی یافت و آن را در آشیانه مرغ کرچ گذاشت.عقاب به همراه جوجه های دیگر از تخم بیرون آمد و با آنها شروع به رشد کرد. عقاب در طول زندگیش تمام آن کارهایی را می کرد که جوجه ها می کردند چون تصور می کرد جوجه مرغی بیش نیست. او برای پیدا کردن کرم و حشره زمین را با ناخن می کند قدقد می کرد. بالهای خود را به هم می زد کمی...
-
قافله عمر
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 23:53
این قافله عمر عجب می گذرد دریاب دمی که با طرب می گذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب می گذرد خیام
-
افسانه مردم
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1388 20:20
آه دیدم او را بعد از بیست سال گفتم:این خود اوست؟ یا نه دیگریست چیزکی از او در او بود و نبود گفتم:این زن اوست؟یعنی آن پری ست؟ *** هر دو تن دزدیده و حیران نگاه سوی هم کردیم و حیرانتر شدیم هر دو شاید با گذشت روزگار در کف باد خزان پرپر شدیم *** از فروشنده کتابی را خرید بعد از آن آهنگ رفتن ساز کرد خواست تا بیرون رود بی...
-
به سکوت سرد زمان
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 10:37
هر دمی چون نی، ازدل نالان، شکوه ها دارم روی دل هر شب، تا سحرگاهان با خدا دارم هر نفس آهیست، از دل خونین لحظه های عمر بی سامان، میرود سنگین اشک خون آلود من دامان، می کند رنگین به سکوت سرد زمان به خزان زرد زمان نه زمان را درد کسی نه کسی را درد زمان بهار مردمی ها دی شد زمان مهربانی طی شد آه از این دم سردیها، خدایا آه از...
-
بنده پیر خراباتم که لطفش دایمست
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1388 19:47
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست این چه استغناست یارب وین چه قادر...
-
مبارک
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1388 01:11
سلام بی شک روز ۷ اردیبهشت برای دنیا مخصوصا ایرانیا یه روز مهم و خاصیه!! از چه نظر؟ الان بهتون میگم ۷ اردیبهشت روز تولد کسیه که وقتی به دنیا اومد هیشکی حدس نمی زد که انقدر سرنوشت ساز میشه ... بابا بفهم دیگه روز تولد خودمه این روز مهم رو به همه هوطنانم تبریک میگم!!!
-
زندان شب یلدا
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 23:55
چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم وین آتش خندان را با صبح برانگیزم گر سوختنم باید افروختنم باید ای عشق بزن در من کز شعله نپرهیزم صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد تا خود به کجا آخر با خاک در آمیزم چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش وین سیل گدازان را...
-
باد نوروزی
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1388 17:56
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی ازین باد ار مدد خواهی، چراغ دل بیفروزی چو گل گر خردهای داری، خدا را صرف عشرت کن که قارون را زیانها داد، سودای زراندوزی ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است که زد بر چرخ فیروزه، صفیر تخت فیروزی به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی چو امکان خلود ای...
-
دل
دوشنبه 3 فروردینماه سال 1388 20:26
اگر در کهکشانی دور دلی یک لحظه در صد سال ، یادمن کند بی شک، دل من،در تمام لحظه های عمر، به یادش میتپد پر شور
-
چه گوارا
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1387 20:31
دستم بوی گل میداد، مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند!! ولی کسی نیاندیشید که شاید گلی کاشته باشم!!!
-
صورت زن
پنجشنبه 15 اسفندماه سال 1387 14:56
ایرج میرزا در سر در کاروانسرایی تصویر زنی به گچ کشیدند ارباب عمائم این خبر را از مخبر صادقی شنیدند آسیمه سر از درون مسجد تا سر در آن سرا دویدند گفتند که وا شریعتا خلق روی زن بی نقاب دیدند این آب آورد آن یکی خاک یک پیچه ز گِل بر او بریدند ایمان و امان به سرعت برق می رفت که موءمنین رسیدند ناموس به باد رفته ای را با یک...
-
عمر
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 21:04
آهی کشید غمزده پیری سپید موی افکند صبحگاه در آیینه چون نگاه در لابلای موی چو کافور خویش دید یک تار مو سیاه در دیدگاه مضطربش اشک حلقه زد در خاطرات تیره وتاریک خود دوید سی سال پیش ، نیز ،در آیینه دیده بود یک تار مو سپید در هم شکست چهره محنت کشیده اش دستی به موی خویش فرو بروگفت : وای اشکی به روی آیینه افتاد وناگهان...