دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

غم۴

 

 

خواستم شرح غم دل بنویسم به قلم آتشی در قلم افتاد که طومار بسوخت

غم۳

 

 

 

سینه ام زآتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

غم2

 

 

 

ز روزغصّه شکایت چه می‌کنی ای دوست
شب سیاه ستم تا سحر نخواهد ماند

 

مهدی سهیلی