مپسند که دور از تو برای تو بمیرم
صید تو شدم من که به پای تو بمیرم
هر عضو ز اعضای تو غارتگر دلهاست
ای آفت جان به هر کجای تو بمیرم
گر عمر ابد خواهم از آنست که خواهم
آنقدر نمیرم،که به جای تو بمیرم
با من،همه لطف تو از روی عتابست
تا هم ز جفا،هم ز وفای تو بمیرم
آخر دل حساس،تو را کشت"امیرا"
ای کشته ی احساس برای تو بمیرم
ز دو دیده خون فشانم ز غــمت شب جدایی
چــه کنم که هست اینها گـل باغ آشــــنایی
مــــژهها و چشم یارم به نظر چــــنان نـماید
که مـــیان سنبلــستان چرد آهــوی ختــایی
سر برگ گــل ندارم به چه رو روم به گــلشن
که شــــنیدهام ز گلها هـــمه بوی بیوفـایی
بکدام مذهبست این؟ بکدام ملتاست این؟
که کشند عاشقی را که تو عاشـقم چرایی
به طواف کــعبه رفتم به حــرم رهـــم ندادند
که تو در بـرون چه کردی که درون خانه آیی؟
به قـــمارخانه رفتم، هــــــمه پاکــــباز دیدم
چـو به صــومعه رســــیدم همه زاهد ریایی
در دیــر میزدم مــــــن، که نـــدا ز در درآمد
که درآ درآ عــــــراقی، که تو هم ازآن مــایی
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساختهای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای
قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداختهای یعنی چه
سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان
و از میان تیغ به ما آختهای یعنی چه
هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باختهای یعنی چه
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد
یارخانه از غیر نپرداختهای یعنی چه