از فروغ فرخزاد
(به درخواست یکی از دوستای خوبم)
دخترک خنده کنان گفت که چیست؟
راز این حلقه زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر
راز این حلقه که در چهره ی او
این همه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شد و گفت:
حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است
همه گفتند مبارک باشد
دخترک گفت:دریغی که مرا
باز در معنی آن شک باشد
سالها رفت و شبی
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه ی زر
دید در نقش فروزنده او
روزهایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته!هدر
زن پریشان شد و نالید که وای
وای این حلقه که در چهره ی او
باز هم تابش و رخشندگی است
حلقه بردگی و بندگی است
شعر قشنگی بود. اما خیلی موافق نظر فروغ نبودم البته مسلما این شعر رو برای خودش سروده.