دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

گل ناز

در شهر دلبری که بخندد به ناز نیست

عشقی که آتشم بزند بر نیاز نیست

برق صفا نمانده به چشمان دلبران

دیدار هست و دیده عاشق نواز نیست

ساقی مریز باده که می دانم این شراب

مرد افکن و تب آور و مینا گداز نیست

رازی است بر لبم که نخواهم سرودنش

مردیم از اینکه محرم دانای راز نیست

مردم اگر چه قصه ما ساز کرده اند

مارا زبان مردم افسانه ساز نیست

آن گل به طعنه گفت که در بزم درد ما

روی نگار و جام می و اشک ساز نیست

ای تازه گل مناز به گلزار حسن خویش

ناز این همه به چهره گل های ناز نیست

سوزم چو لاله بر دل صحرای زندگی

نازم به بخت ژاله که عمرش دراز نیست

دکتر مهدی حمیدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد