دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

از اشعار مهدی سهیلی

ای یاد تو در ظلمت شب همسفر من
 وی نام تو روشنگر شام و سحر من
جز نقش تو نقشی نبود در نظر من
شب ها منم و عشق تو و چشم تر من

وین اشک دمادم که بود پرده در من

در عطر چمن های جهان بوی تو دیدم
در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم
چشم همه ی عالمیان سوی تو دیدم

با یاد تو شادست دل در به در من

از نور تو مهتاب فلک اینه پوشست
وز بوی تو هر غنچه و گل عطر فروشست
 دریا به تمنای تو در جوش و خروشست

 عکس تو به هر آب فند چشمه نوشست

خود دیده بود اینه ی حق نگر

دانی تو که در راه وصالت چه کشیدم
چون تشنه ی گرمازده ی خسته دویدم
بسیار از این شاخه به آن شاخه پریدم
آخر به طربخانه ی عشق تو رسیدم

ام به طلب سوخت همه بال و پر من

غم نیست کسی را که دلش سوی خدا بود
در خلوت خود شب همه شب مست دعا بود
جانش به درخشندگی اینه ها بود
 بیچاره اسیری که گرفتار طلا بود

گوید که بود آتش من سیم و زر من

هر جا نگرم یار تویی جز تو کسی نیست
از غم نفسم سوخت ولی همنفسی نیست
بی نغمه ی تو باغ جهان جز قفسی نیست
غیر از تو به فریاد کسان دادرسی نیست

ای دوست تویی دادرس و دادگر من

محروم کسی کز تو جدا بود و ندانست
در گوش دلش از تو صدا بود و ندانست
 آثار تو در ارض و سما بود و ندانست
عالم همه ایات خدا بود و ندانست

ای وای اگر نفس شود راهبر من

هر پل که مرا از تو جدا کرد شکستم
هر رشته نه پیوند تو را داشت گسستم
آن در که نشد غرفه ی دیدار تو بستم
صد شکر که از باده ی توحید تو مستم

هرگز نرود مستی این می ز سر من

راه تو مرا از ره بیگانه جدا کرد
یاد تو مرا از غم بیهوده رها کرد
عشق تو مرا شاعر انگشت نما کرد
گفتم به همه خلق که این طرفه خدا کرد

بی لطف توکاری نرود از هنر من

من بی کسم و جز تو خدایی که ندارم
گر از سر کویت بروم رو به که آرم
بر خک درت گریه کنان سر بگذارم
خواهم که به آمرزش تو جان بسپارم

اینست دعای شب و ذکر سحر من

 

تقدیم به کسی که خیلی دوستش دارم ولی نمی خواد اینو قبول کنه

نظرات 3 + ارسال نظر
میثم پنج‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 04:03 ق.ظ http://meisamh.blogsky.com

از اینا گذشته یه بار دیگه به این نتیجه رسیدم که من از شعرهای سهیل محمودی خوشم میاد.

ولی دوست عزیز این شعر از سهیل محمودی نیست
این شعر همون جوری که نوشتم از مهدی سهیلی اس

دوست پنج‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 08:14 ب.ظ http://www.nazaratemardomi.com

قیام وحدت

تحت راهبری یگانه نجات دهنده عالمین الآدمیان"آقا پروفسور ابراهیم میرزایی"

حکم این است که یگانه راهِ کلِّ آفرینش، حق و عدالت است
زین‌پس دانش با خدمتگذارى، جاى سیاست را خواهد گرفت
هدفِ سازمان عَلَمِ حق و عدالت، حفظِ حقِ انسانیت و آزادىِ همه ملتها از زیر ظلم که ایران نقطه‌ شروع آن است
جنایت و کشتار، ظلم و ستم و بیدادگرى باید ریشه‌کن گردد
و این حکمِ صاحب‌الأمر است
نامِ عَلَمِ حق و عدالت بر همگان حاکمیت دارد
تئاترِ دینىِ آخوندهاى مقدسینِ شیطان و زمانِ جولان دادنِ این رژیم لعینُ‌الضالین مفسدینِ فى‌الأرض با تخیلاتِ واهى و تعصباتِ خرافى و جاهل در کفرِ بدعت و بى‌دین و ضدِ شأنِ آدم ضدِ حقیقت و ضد شریعت، پایان یافته است
الحکمُ‌الفتح پیروزى از آنِ حق و عدالت است
لحظه‌ى بیدارى و رشدِ حق و عدالت است
و باطل کنون با جنگ و زور و جنایت، باتلاق جهنمى خود را فراهم میکند
سازمان عَلَمِ حق و عدالت دست همیارى و همکارى تمام عزیزانى که قلبشان به عشق آزادى ایران مى‌تپد را به گرمى مى‌فشارد

www.nazaratemardomi.com

www.alamehaghvaedalat.com

عباس پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:15 ق.ظ http://iranonline.blogsky.com

سلام وب قشنگی داری

به منم سر بزن حتما نظر بدیا ممنون

منتظرتماااااا



اااااااااا بیا دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد