دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

غنچه

این از پست های قدیمی وبلاگمه ولی چون امروز سالگرد درگذشت شاعر عزیز قیصر امین پور هست این پست رو دوباره گذاشتم این شعر غنچه هم اولین شعریه که از آقای امین پور خوندم و خیلی دوسش دارم 

غنچه با دل گرفته گفت:
زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفنتن است با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر میکنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد اوگل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است 
!

               

                        

نظرات 4 + ارسال نظر
غریبه جمعه 25 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:38 ق.ظ http://banouye-sib.blogsky.com/

سلام به اقا فرزاد

خسته نباشید
بسیار زیبا

من هم مثل سانتابان فکر میکنم که زندگی طی کردن فاصله بین تولد و مرگ است

چون تولد و مرگ اجتناب ناپذیر است پس بیایید این فاصله را زندگی کنیم

در ضمن با گل موافقم

موفق باشید

erira جمعه 25 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:24 ب.ظ http://www.erira.blogsky.com/

سلام
زندگی مثل یه پازل خیلی بزرگه که تو تاریکی باید بتونی درستش کنی
مثل فیلمنامه ای هست که به اجبار باید توش بازی کنی ناخواسته
زندگی انقدر پیچیده هست که نه گل ، نه غنچه ، نه من و نه هیچکس دیگه نمیتونه ادعا کنه بازیش رو بلده
اگه کسی گفت بلدم مطمئن باشین دروغه می خواد خودش رو علامه دهر نشون بده
ولی شعر فوق العاده ای بود

فروغ پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:27 ق.ظ http://ghsedak.blogsky.com

سلام!
قیصر امین پور یکی از بهترین ها بود
زیبا بود

غریبه یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:57 ق.ظ http://banouye-sib.blogsky.com/

سلام اقا فرزاد

خوبید

روحشون شاد شاعری که همیشه شعراش رو میفهمم

موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد