خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن
گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن
ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست
عالمی داریم در کنج ملال خویشتن
سایهی دولت همه ارزانی نودولتان
من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن
بر کمال نقص و در نقص کمال خویش بین
گر به نقص دیگران دیدی کمال خویشتن
کاسه گو آب حرامت کن به مخموران سبیل
سفره پنهان میکند نان حلال خویشتن
شمع بزم افروز را از خویشتن سوزی چه باک
او جمال جمع جوید در زوال خویشتن
خاطرم از ماجرای عمر بیحاصل گرفت
پیش بینی کو کز او پرسم مل خویشتن
آسمان گو از هلال ابرو چه میتابی که ما
رخ نتابیم از مه ابر و هلال خویشتن
همچو عمرم بی وفا بگذشت ما هم سالها
عمر گو برچین بساط ماه و سال خویشتن
شاعران مدحت سرای شهریارانند لیک
شهریار ما غزلخوان غزال خویشتن
نه بابا تو دانشگاه خیلی بچه اروم و خوبیم
دارم سر به زیر ترم میشم :ی
بچگی قاطی بودم دیگه :ی
چون تو ی روز اپ کردم
وقت نمیکنم هر روز اپ کنم
مینویسم میزارم بعد اپ میکنم !
چاکریم
از سه شنبه تا شنبه!
خیلی قشنگ مینویسی در صورت تمایل به تبادل لینک خبرم کن
سلام و از شعر زیبایی که پست کردین لذت بردم....