دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

واحه ای در لحظه

 

به سراغ من اگر می آیید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدهایی است
که خبر می آرند از گل واشده دورترین بوته خاک
روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سرتپه معراج شقایق رفتند
پشت هیچستان چتر خواهش باز است
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می آید
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگرمی آیید
نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من 

 

سهراب سپهری

نظرات 4 + ارسال نظر
delak جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:42 ب.ظ http://DELAK.BLOGSKY.COM

یادم می آید در آن شب طوفانی ......
در آن شب که باد بیداد می کرد و ظلمها می نمود با هم آشنا شدیم
خیلی ساده اسم هم را پرسیدیم و شدیم " دوست "
بعد ها که همدیگر را بیشتر می دیدیم
من احساس می کردم که فزون از حد دوستت دارم
" پاکیت " خلوست " سادگیت " ................
سلام
اوینار به روز است
منتظر حضور بهاری و نظرات سازنده شما هستم

شادی یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:01 ب.ظ http://delvapase-yar.blogsky.com

کاش فاصله ها مثل درختی می بود و وفای منو تو مثل تبر . . .

جالب بود جالب ترم می شه

من به روزم

فرا یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:34 ب.ظ http://www.aasemaani.blogfa.com

سلام فرزاد وقت عزیزت بخیر .
واقعا انتخاب زیبایی از سهراب کردی . روحش شاد که نوشته هاش همیشه در فضای ایجاد کرده قدم می زنم .

آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاری است .

عالی بود دست مریزاد .
تا بعد

زهرا سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:51 ب.ظ

سلام
واقعا شعر زیبایست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد