دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

سایه

اول
صدای خنده‌ات وارد می‌شد
                                 هرگاه که می‌آمدی
و چون می رفتی
صدای گریه‌ات ، پشتِ سرت
                                       می ماند . . .

دیشب
در جزییاتِ سپیدِ تخیل تو پرسه می زدم
تمام شب
صدای پرت شدن‌ات از صخره می‌آمد
صدای کوبیده شدنِ شعر
                                 به سنگ !

سایه‌ات اما
همچنان . . . روشن
                             ایستاده است بر صخره
سایه‌ات پرت نشد با تو
سایه‌ات هیچگاه خود را به خاک نمی سپرد  

 

شعر از شاعر یونان باستان (سافو)
 

برگرفته از سایت نشریه واژه

نظرات 5 + ارسال نظر
تلاله سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:23 ق.ظ http://talaleh.blogsky

سلام
صبح بخیر
شعر خوبی بود اما به پای سهراب خودمون نمی رسه...
اگه برات مزاحمتی نیست لطف می کنی یه شعر زیبا از نظر خودتون مربوط به سهراب برامون بزاری
ممنون ما این روزا بهتون خیلی زحمت میدیم

راستی امروز تولدمه ...
موفق باشی





مونارک سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:43 ق.ظ

عجیبه!!!
سایه ای که تن به خاک نده؟

تلاله پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:56 ق.ظ http://talaleh.blogsky

سلام
یه شعر از فریدون گذاشتم
خوشحال میشم بخونیش
موفق باشی

رها پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:09 ب.ظ http://www.vahshiane.blogsky.com

قشنگ بود !
مممنون بابت اومدنت !
آهنگ بلاگت منو به جاهای دور برد !

فانوس چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:58 ب.ظ http://dolarmusic.persianblog.ir

سلام دوست من چه وب قشنگی داری اگر مایلی تبادل لینک کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد