اول
صدای خندهات وارد میشد
هرگاه که میآمدی
و چون می رفتی
صدای گریهات ، پشتِ سرت
می ماند . . .
دیشب
در جزییاتِ سپیدِ تخیل تو پرسه می زدم
تمام شب
صدای پرت شدنات از صخره میآمد
صدای کوبیده شدنِ شعر
به سنگ !
سایهات اما
همچنان . . . روشن
ایستاده است بر صخره
سایهات پرت نشد با تو
سایهات هیچگاه خود را به خاک نمی سپرد
شعر از شاعر یونان باستان (سافو)
برگرفته از سایت نشریه واژه
سلام
صبح بخیر
شعر خوبی بود اما به پای سهراب خودمون نمی رسه...
اگه برات مزاحمتی نیست لطف می کنی یه شعر زیبا از نظر خودتون مربوط به سهراب برامون بزاری
ممنون ما این روزا بهتون خیلی زحمت میدیم
راستی امروز تولدمه ...
موفق باشی
عجیبه!!!
سایه ای که تن به خاک نده؟
سلام
یه شعر از فریدون گذاشتم
خوشحال میشم بخونیش
موفق باشی
قشنگ بود !
مممنون بابت اومدنت !
آهنگ بلاگت منو به جاهای دور برد !
سلام دوست من چه وب قشنگی داری اگر مایلی تبادل لینک کنیم