دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دریا

دریا صبور و سنگین 

می خواند و می نوشت 

من خواب نیستم! 

خاموش اگر نشستم 

                         مرداب نیستم 

روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم 

روشن شود که آتشم و آب نیستم 

 

فریدون مشیری

نظرات 4 + ارسال نظر
سحر یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:39 ب.ظ http://onsky.blogsky.com

سلام
زیبا بود ...

الهه(زیر خط سکوت) سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:39 ب.ظ http://www.sukut.blogsy.com

سلام فرزاد جان
چه شعر آرومی نوشتی
منظورم اینه که چه قدر به آدم حس آروم و خنکی میده
مرسی که بهم سر زدی میشه شعر فریدون رو که در مورد گذر عمره رو هم بنویسی
درکتاب پرواز با خورشید اولین شعر دقیق یادم نیست ولی یه بیتش هنوز یادمه
سی سال پیش در آینه دیده بود یک تار مو سپید
مرسی خیلی شعرهاشو دوست دارم بازم میام و بازم بیا

اریرا یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:20 ب.ظ

سلام
من همیشه سر می زنم ولی راستش دیگه حرفی واسه گفتن ندارم
این شعر فریدون مشیری رو خیی دوست میدارم
خوشحال میشم بازهم سر بزنی

خانمی جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 05:45 ب.ظ http://sshh.blogsky.com

سلام...

از اخوان ثالث هم اگه شعر قشنگ دیدید بزارید بعضی

شعراش قشنگه...

آپم خوشحال میشم سر بزنید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد