دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

دلشدگان

دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

درباره زنده یاد محمد علی فردین

محمدعلی فردین

تولد: 1309خ (1930م)

متولد: 1309خ (1930م)- تهران 

درگذشت 18 فروردین 1379 (6آوریل2000 م)- تهران

 با نام هنری فردین از هنرپیشگان برجسته سینمای ایران در دهه سی خورشیدی بود.

علت مرگ : ایست قلبی

تحصیلات : متوسطه

افتخارات : قهرمان کشتی ایران مقام دوم المپیک


فعالیت در سینما  : با دوقلوها (1338)


برخی از فیلم های مطرح وی عبارتند از :میعادگاه خشم(1345)- مردان خشن(1350)- جهنم به اضافه من(1351)- غزل (1355)- سلام بر عشق (1353) قصه شب(1352)- ایوب(1350)- کوچه مردها(1349)- خشم کولی(1347)

گنج قارون،1344 - سلطان قلبها (فیلم)،1346.


آخرین فیلمی که فردین در آن ایفای نقش کرده فیلم "برزخی ها"

محصول سال 1361 می باشد

باران (احمد شاملو)

آن گاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم
در آستانه پر نیلوفر،
که به آسمان بارانی می اندیشید
و آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم
در آستانه پر نیلوفر باران،
که پیرهنش دستخوش بادی شوخ بود

و آنگاه بانوی پر غرور باران را
در آستانه نیلوفرها،
که از سفر دشوار آسمان باز می آمد.

چه غریب ماندی ای دل ! نه غمی ، نه غمگساری

هوشنگ ابتهاج

چه غریب ماندی ای دل ! نه غمی ، نه غمگساری
 نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری
 غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
 که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری
دل من ! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
 چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند
 دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
 دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری
 سحرم کشیده خنجر که ، چرا شبت نکشته ست
 تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری
 به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من ؟
 که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری
 چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری
 نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
 منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
 سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
 که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری
 به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
 بنگر وفای یاران که رها کنند یاری

تاریخ‌ ایران‌ و یونان‌ در بستر باستان‌(دکتر محمد علی اسلامی)

خلاصه:که‌ ایران‌ چو باغی‌ است‌ خرّم‌ بهار

«فردوسی‌»
در دنیای‌ باستان‌ مهم‌ترین‌ واقعه‌، ورود ایرن‌ به‌ صحنة‌ جهانی‌ بود که‌ با تشکیل‌ شاهنشاهی‌ هخامنشی‌ به‌ دست‌ کورش‌ روی‌ نمود. با ایجاد این‌ حکومت‌ همة‌ قدرت‌های‌ فرسوده‌ چون‌ بابل‌ و آشور و لیدیّه‌ و سپس‌ مصر، فرو افتادند. در غرب‌ تنها یونان‌ بود که‌ به‌ علّت‌ داشتن‌ گروه‌های‌ مهاجرنشین‌ در آسیای‌ صغیر - که‌ ساحل‌ شرقی‌ مدیترانه‌ بود - خود را داعیه‌دار می‌دانست‌. شبه‌ جزیرة‌ یونان‌ با همة‌ کمی‌ وسعت‌ و جمعیّت‌، یکی‌ از درخشان‌ترین‌ تمدّن‌های‌ جهان‌ آن‌ روز را پدید آورده‌ بود. ایران‌ هخامنشی‌ با این‌ سرزمین‌ رودرو قرار گرفت‌

ادامه مطلب ...

این روزا(مریم حیدرزاده)

تقدیم به عشق زندگیم که حتی حالمو نمی پرسه

این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه 
درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه
این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه
گردای رو اینه ها فقط غم زندگیه
این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه
مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه
این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه
آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه
این روا آسمونمون پر از شکسته بالیه
جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه
این روزا کار آدما دلهای پک رو بردنه
بعدش اونو گرفتن و به دیگری سپردنه
این روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترین بهانشون از هم خبر نداشتنه
این روزا سهم عاشقا غصه و بی وفاییه
جرم تمومشون فقط لذت آشناییه
این روزا توی هر قفس یکی دو تا قناریه
شبها غم قناریها تو خواب خونه جاریه
این روزا چشمای همه غرق نیاز شبنمه
رو گونه هر عاشقی چند قطره بارون غمه
این روزا ورد بچه ها بازی چرخ و فلکه
قلبای مثل دریامون پر از خراش و ترکه
این روزا عادت گلها مرگ و بهونه کردنه
کار چشمای آدما دل رو دیونه کردنه
این روزا کار رویامون از پونه خونه ساختنه
نشونه پروانگی زندگی ها رو باختنه
این روزا تنها چارمون شاید پرنده مردنه
رو بام پک آسمون ستاره رو شمردنه
این روزا آدما دیگه تو قلب هم جا ندارن
مردم دیگه تو دلهاشون یه قطره دریا ندارن
این روزا فرش کوچه ها تو حسرت یه عابره
هر جا یکی منتظر ورود یه مسافره
این روزا هیچ مسافری بر نمی گرده به خونه
چشای خسته تا ابد به در بسته می مونه
این روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پر زدن و نموندنه
این روزا درد آدما فقط غم بی کسیه
زندگیشون حاصلی از حسرت و دلواپسیه
این روزا خوشبختی ما پشت مه نبودنه
کار تموم شاعرا فقط غزل سرودنه
این روزا درد آدما داشتن چتر تو بارونه
چشمای خیس و ابریشون همپای رود کارونه
این روزا دوستا هم دیگه با هم صداقت ندارن
یه وقتا توی زندگی همدیگر و جا می ذارن
جنس دلای آدما این روزا سخت و سنگیه
فقط توی نقاشیا دنیا قشنگ و رنگیه
این روزا جرم عاشقی شهر دل و فروختنه
چاره فقط نشستن و به پای چشمی سوختنه
اسم گلا رو این روزا دیگه کسی نمی دونه
اما تو تا دلت بخواد اینجا غریب فراوونه
این روزا فرصت دلا برای عاشقی کمه
زخمای بی ستاره ها تشنه یاس مرهمه
این روزا اشک مون فقط چاره ی بی قراریه
تنها پناه آدما عکسای یادگاریه
این روزا فصل غربت عشق و یبدهای مجنونه
بغضای کال باغچه منتظر یه بارونه
این روزا دوستای خوبم همدیگر رو گم میکنن
دلای پک و ساده رو فدای مردم میکنن
این روزا آدما کمن پشت نقاب پنجره
کمتر میبینی کسی رو که تا ابد منتظره
مردم ما به همدیگه فقط زود عادت می کنن
حقا که بی وفایی رو خوب هم رعایت میکنن
درسته که اینجا همه پاییزا رو دوست ندارن
پاییز که از راه میرسه پا روی برگاش می ذارن
اما شاید تو زندگی یه بغض خیس و کال دارن
چند تا غم و یه غصه و آرزوی محال دارن
این روزا باید هممون برای هم سایه باشیم
شبا یه کم دلواپس کودک همسایه باشیم
اون وقت دوباره آدما دستاشون رو پل میکنن
دردای ارغوانی رو با هم تحمل می کنن
اگه به هم کمک کنیم زندگی دیدنی میشه
بر سر پیمان می مونن دوستای خوب تا همیشه
اما نه فکر که میکنم این کار یه کار ساده نیست
انگار برای گل شدن هنوز هوا آماده نیست