-
دریا
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 19:59
دریا صبور و سنگین می خواند و می نوشت من خواب نیستم! خاموش اگر نشستم مرداب نیستم روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم روشن شود که آتشم و آب نیستم فریدون مشیری
-
چهره به چهره
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1387 12:34
این پستو قبلا گذاشته بودم ولی می خواستم ویرایش کنم که اشتباهی اومد اینجا گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو برو شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو ساقی باقی از وفا باده بده سبو سبو مطرب خوش نوای را تازه به تازه گو بگو در پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام خانه به خانه در به در کوچه به کوچه کو به کو می رود از فراق تو...
-
بیداد
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1387 00:05
مهدی اخوان ثالث خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز هر طرف می سوزد این آتش پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود من به هر سو می دوم گریان در لهیب آتش پر دود وز میان خنده هایم تلخ و خروش گریه ام ناشاد از دورن خسته ی سوزان می کنم فریاد ، ای فریاد ! ی فریاد خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم همچنان می سوزد این آتش نقشهایی را...
-
سایه
جمعه 11 بهمنماه سال 1387 21:24
اول صدای خندهات وارد میشد هرگاه که میآمدی و چون می رفتی صدای گریهات ، پشتِ سرت می ماند . . . دیشب در جزییاتِ سپیدِ تخیل تو پرسه می زدم تمام شب صدای پرت شدنات از صخره میآمد صدای کوبیده شدنِ شعر به سنگ ! سایهات اما همچنان . . . روشن ایستاده است بر صخره سایهات پرت نشد با تو سایهات هیچگاه خود را به خاک نمی سپرد...
-
فریاد
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1387 16:53
جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهادکش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
-
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1387 15:41
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است تو رهروی دیرینه ی سر منزل عشقی بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است آبی که بر آسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است از روی تو دل کندنم آموخت زمانه این دیده از آن روست...
-
ره میخانه و مسجد کدام است
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 10:50
ره میخانه و مسجد کدام است که هر دو بر من مسکین حرام است نه در مسجد گذارندم که رند است نه در میخانه کاین خمار خام است میان مسجد و میخانه راهی است بجویید ای عزیزان کاین کدام است به میخانه امامی مست خفته است نمیدانم که آن بت را چه نام است مرا کعبه خرابات است امروز حریفم قاضی و ساقی امام است برو عطار کو خود میشناسد که...
-
لاله بهار
یکشنبه 15 دیماه سال 1387 12:33
شعر از ملک الشعرا بهار لاله خونین کفن از خاک سر آورده برون خاک مستوره قلب بشر آورده برون دل ماتم زده مادر زاری است که مرگ از زمین همره داغ پسر آورده برون آتشین آه فرو مرده مدفون شده است که زمین از دل خود شعله ور آورده برون راست گویی که زبانهای وطن خواهان است که جفای فلک از پشت سر آورده برون یا به تقلید شهیدان ره آزادی...
-
ماه غریبستان
چهارشنبه 11 دیماه سال 1387 12:49
دیده بگشا ای به شهدِ مرگِ نوشینت رضا دیده بگشا ای به شهدِ مرگِ نوشینت رضا دیده بگشا بر عدم ای مستیِ هستی فزا دیده بگشا ای پس ازسوء القضا حسن القضا دیده بگشا ازکرم ، رنجورِ دردستان ، علی بحر ِمرواریدِ غم ، گنجورِ مردستان ، علی دیده بگشا رنجِ انسان بین و سیلِ اشک وآه کبرِ پُستان بین و جامِ جهل و فرجامِ گناه تیر و ترکش ،...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 دیماه سال 1387 22:26
شعر از صفای اصفهانی واجب الحج شدگانی که از این بــــوم وبرند عازم خانه حـــــــــقند و زحــــق بی خبرند واجب الحج شده اند امسال از مــــــال کسان ناکسان بین که به سوی چه کســی ره سپرند بالله این قافله سالار ریـــــــــــــــا کار دنی ظاهر آراستــــــــــــگانند ولی بدسیــرند کاشکی صاعــــــقه ای آید و سـوزد همه را تا...
-
رود
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 22:38
چه فکر می کنی ؟ که بادبان شکسته زورق به گل نشسته ایست زندگی ؟ درین خراب ریخته که رنگ عافیت ازو گریخته به بن رسیده راه بسته ایست زندگی ؟ چه سهمناک بود سیل حادثه که هم چو اژدها دهان گشود زمین و آسمان ز هم گسیخت ستاره خوشه خوشه ریخت و آفتاب در کبود دره های آب غرق شد. هوا بد است تو با کدام باد می روی ؟ چه ابر تیره ای...
-
بی تو بسر نمیشود
جمعه 29 آذرماه سال 1387 23:27
بی همگان به سر شود بی تو بسر نمی شود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو گوش طرب بدست تو بی تو بسر نمی شود جان ز تو نوش می کند دل ز تو جوش می کند عقل خروش می کند بی تو بسر نمی شود جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی اب زلال من تویی بی تو بسر نمی شود گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی ان...
-
دیوار
یکشنبه 24 آذرماه سال 1387 19:55
در یک بیمارستان سالمندان دو پیرمرد در یک اتاق زندگی می کردند ...تنها مشکل آنها این بود که تخت پیرمرد اول کنار پنجره بود ولی تخت پیرمرد دوم کنار پنجره نبود و او نمی توانست از جایش بلند شود و به کنار پنجره برود ...پیرمرد اول از پنجره بیرون را تماشا می کرد و هرچه را می دید به او می گفت ...ماشین هایی که از خیابان رد می...
-
ارغوان
جمعه 22 آذرماه سال 1387 14:42
از شاعر بزرگ هوشنگ ابتهاج ارغوان شاخه همخون جدا مانده من آسمان تو چه رنگ است امروز؟ آفتابی ست هوا؟ یا گرفته است هنوز ؟ من در این گوشه که از دنیا بیرون است آفتابی به سرم نیست از بهاران خبرم نیست آنچه می بینم دیوار است آه این سخت سیاه آن چنان نزدیک است که چو بر می کشم از سینه نفس نفسم را بر می گرداند ره چنان بسته که...
-
شهریار شهر سنگستان
سهشنبه 19 آذرماه سال 1387 00:40
از اخوان ثالث به درخواست تلاله خانم امیدوارم اون شعری باشه که دنبالشید دو تا کفتر نشسته اند روی شاخه ی سدر کهنسالی که روییده غریب از همگنان در ردامن کوه قوی پیکر دو دلجو مهربان با هم دو غمگین قصه گوی غصه های هر دوان با هم خوشا دیگر خوشا عهد دو جان همزبان با هم دو تنها رهگذر کفتر نوازشهای این آن را تسلی بخش تسلیهای آن...
-
دل
یکشنبه 17 آذرماه سال 1387 00:08
اگر در کهکشانی دور دلی یک لحظه در صد سال یاد من کند بی شک دل من در تمام لحظه های عمر به یادش می تپد پرشور
-
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1387 19:15
اگر چه باده فرحبخش و باد گل بیز است به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است در آستین مرقع پیاله پنهان کن که همچو چشم صراحی زمانه خون ریز است به آب دیده بشوییم خرقه ها از می که موسم ورع و روزگار پرهیز است مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر که صاف این سر خم...
-
سبز سبزم ریشه دارم
یکشنبه 10 آذرماه سال 1387 17:07
من هنوز در به در طره اون زلف سیاتم من هنوزم سبز سبزم ریشه دارم یکی از پاپتی هاتم. آقای کوچیک نواز بنده پرور من هنوزم صله گیر چشم بارونی و اون ابر نگاتم منو کشتی ، منو کشتی ، منو کشتی کشته باشی خوش به حالم من هنوزم که هنوزه یکی از اون کشته هاتم من هنوز در به در طره اون زلف سیاتم من هنوزم سبز سبزم ریشه دارم یکی از پاپتی...
-
شبیخون
سهشنبه 5 آذرماه سال 1387 23:52
از شاعر بزرگ هوشنگ ابتهاج که استاد شجریان در کنسرت همنوا با بم داغ دل یک ملت رو مرهم بخشیدند برسان باده که غم روی نمود ای ساقی این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی حالیا نقش دل ماست در ایینه ی جام تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی دیدی آن یار که بستیم صد امید در او چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی تیره شد آتش یزدانی...
-
به یاد فرزندی هنرمند
یکشنبه 3 آذرماه سال 1387 13:59
در سیزده مهر ۱۳۳۵ در تبریز کودک یازده ساله هنرمندی از دنیا رفت که دل همه دوستان و آشنایان را به درد آورد. این کودک که عیسی کیهانپور نام داشت در برنامه کودکان رادیو تبریز نوازنده درجه یک سنتور بودو سنتور را در حد اعجاب می نواخت و سرنوشت عجیبی دارد. پدر و مادر این کودک که فقط او را داشتند سالها در پی پیدا کردن فرزند...
-
سالها دخمه خود ظلمت زندان کردم
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1387 22:46
سالها دخمه خود ظلمت زندان کردم تا دری رخنه به میخانه رندان کردم تا به ویرانه خود گنج قناعت جستم قصر آمال و امانی همه ویران کردم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 18:24
به سحر غمزه جانان زنندم تیر که داستان به فسون و فسانه می گویم
-
مرگ نازلی
یکشنبه 26 آبانماه سال 1387 15:10
سلطان شعر معاصر احمد شاملو نازلی! بهارخنده زد و ارغوان شکفت در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر دست از گمان بدار! با مرگ نحس پنجه میفکن! بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار... نازلی سخن نگفت، سر افراز دندان خشم بر جگر خسته بست رفت *** نازلی ! سخن بگو! مرغ سکوت، جوجه مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشسته ست! نازلی سخن نگفت...
-
اشکی در گذرگاه تاریخ
جمعه 24 آبانماه سال 1387 23:26
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان "آدم" زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید آدمـــیت مرد!! گر چه آدم زنده بود از همان روز که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون،دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود قرن ما ،روزگار مرگ انسانیت است سفیدی دنیا ز...
-
دلم
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1387 22:42
آن لحظه که دست های جوانم در روشنایی روز گل باران ِ سلامُ تبریکات ِ دوستان ِ نیمه رفیقم می گذشت دلم سایه ای بود ایستاده در سرما که شال کهنه اش را گره می زد حسین پناهی
-
فریدون مشیری
دوشنبه 20 آبانماه سال 1387 18:03
هر نفس می رسد از سینه ام این ناله به گوش که در این خانه دلی هست به هیچش مفروش ! چون به هیچش نفروشم ؟ که به هیچش نخرند هرکه بار غم یاری نکشیده ست به دوش سنگدل ، گویدم از سیم تنان روی بتاب بی هنر ، گویدم از نوش لبان چشم بپوش برو ای دل به نهانخانه خود خیره بمیر مخروش این همه ای طالب راحت ! مخروش آتش عشق بهشت است ، میندیش...
-
واحه ای در لحظه
جمعه 17 آبانماه سال 1387 23:04
به سراغ من اگر می آیید پشت هیچستانم پشت هیچستان جایی است پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدهایی است که خبر می آرند از گل واشده دورترین بوته خاک روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح به سرتپه معراج شقایق رفتند پشت هیچستان چتر خواهش باز است تا نسیم عطشی در بن برگی بدود زنگ باران به صدا می آید آدم اینجا تنهاست...
-
زندگی نامه سحر ابراهیم
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1387 19:27
نوازنده قانون گروه شهناز متن اصلی با تصویر موجود است در دل آواز سحر ابراهیم متولد 63 تهران وی فراگیری موسیقی را در سن 11 سالگی با ساز قانون نزد ملیحه سعیدی آغاز کرد . بعد از فارغ التحصیل شدن از هنرستان موسیقی دختران تهران به ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی در دانشگاه عالی موسیقی تهران پرداخت و هم اکنون دانشجوی کارشناسی...
-
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن
چهارشنبه 15 آبانماه سال 1387 19:43
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست عالمی داریم در کنج ملال خویشتن سایهی دولت همه ارزانی نودولتان من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن بر کمال نقص و در نقص کمال خویش بین گر به نقص دیگران دیدی کمال خویشتن کاسه گو آب حرامت کن به مخموران سبیل سفره...
-
اولموشام ای گل جمالین شمعینه پروانه من
سهشنبه 14 آبانماه سال 1387 21:00
نصرت کسمنلی اولموشام ای گل جمالین شمعینه پروانه من عشقین ترکین قیلمارام اود ایچره یانه یانه من چوخ خیال زلفینه مجنون اولانلار گورمیشه م گورمه دیم عالمده ئوز کونلوم کیمی دیوانه من بیلمه دیم بیگانه لر ایگ ل نه سحر اوتدی سنی دوشموشه م گوزدن یانیندا اولموشام بیگانه من